دانلود رمان جهنم بی همتا از زهرا غنی ابادی

تک رمان دانلود رمان مرجع تایپ و دانلود بهترین رمان‌های ایرانی و ترجمه شده متشکل از تیم حرفه‌ای نویسندگان، مترجمان، شاعران و مدرسان نویسندگی

دانلود رمان جهنم بی همتا از زهرا غنی ابادی

دانلود رمان جهنم بی همتا از زهرا غنی ابادی

در این مطلب رمان جهنم بی همتا را آماده کردیم.برای دانلود رمان جهنم بی همتا از زهرا غنی ابادی در ادامه پست همراه ما باشید.

دانلود رمان جهنم بی همتا از زهرا غنی ابادی

بخشی از رمان جهنم بی همتا:

آرام با قدم هایی که تمام سعیم بر بی صدا بودنشان بود در راهرویی سفید رنگ جلو می رفتم.

بوی ضد عفونی معده ی ملتهبم را به تهوع می انداخت، این رنگ سفید بی نهایت بیشتر از قبل آشوبم میکرد و سکوت و خلوتی مسیری که جلو می رفتیم ترس به جانم می انداخت.

زن پرستار جلو می رفت و من در کنار یاسین به دنبالش می رفتیم.

-نبات جان، برای پنج دقیقه فقط راضی شدن.

«پنج دقیقه!»

تو بگو یک لحظه، یک نگاه...

بغض میان گلویم بالا آمد.
فقط چهره اش و نفس کشیدنش را ببینم راضی هستم.

جوابم در همان سکوت تکان سرم بود.
همانطور که جلو می رفتیم از دور نگاهم روی سربازی سبز پوش نشست.

از دیدنش سینه ام به درد آمد.
پدر نازنینم، چه کسی باورش میشد، مرد قانون مند و پاکی مثل تو یک روز در این مکان و در این شرایط باشد.

افکارم، برایم روضه ای غمناک بود.

نگاه سرباز کنجکاو رویمان نشست ، انگار در رو به رویمان با نوشته «ccu» نحس رویش آخرین مانع برای دیدن بابا بود.

مقابل چشمان پر اشکم در باز شد و سالنی
کوچک و دری که قسمت بالایش شیشه ای بود.

-اجازه نمیدن داخل اتاق بری...باید از  پشت شیشه ببینیش.

صحبت های آرام یاسین در کنار گوشم را دستش که به دور مچم حلقه شد و به سمت در کشاندم تکمیل کرد.

نگاه منگ و مضطربم از پشت شیشه، بی قرار  درون اتاق  چرخ خورد...روی چهارتختی که کنار هم بودند و دستگاه های پر سیم و لوله ی بینشان، میان دو پرستار سفید پوش و ماسک دار درون اتاق...

اشک لعنتی نگاهم را تار کرده بود و اجازه نمی داد بابا را تشخیص بدهم.

پر بغض و عجز از یاسین و پرستار همراهان که از ما عقب تر ایستاده بود کمک خواستم
-بابام کدومه...

صدای پرستار زن آهسته از پشتم گفت
-تخت دوم...بالای سرشون اسمشون نوشته شده.

نگاهم پر دقت سمت آن تخت و مرد لاغر و تکیده ی رویش کشیده شد.

چیزی درونم شکست و فرو ریخت...
این مرد لاغر و پیر بابای من نبود...

https://soundcloud.com/user-951278895
https://issuu.com/dianasotof
https://www.buzzfeed.com/buntakinfo
https://github.com/margaretheee
https://www.flickr.com/people/soheilnew/
https://imgur.com/user/buntaku/about
https://www.quora.com/profile/%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D9%88%D9%86%D8%AA%DA%A9
https://vimeo.com/user131942625
https://www.pinterest.com/buntaki/
https://myspace.com/margarethef

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.